مافیای سیر و سلوک ( شعر )

می بوسمت هرچند خواهم کشت فکرت را...

مافیای سیر و سلوک ( شعر )

می بوسمت هرچند خواهم کشت فکرت را...

مافیای سیر و سلوک ( شعر )

اینجا خانه‌ی مجازی من است ، روزنه‌ای برای دیدنم و ، دیدنم...
شعرهایم را اینجا جار می‌زنم. از کتاب «مافیای سیر و سلوک» و هرچه پس از آن نوشتم.

هر روز چند خطی از روزمرگی‌هایم را هم در«قسمت بالای وبلاگ» می‌نویسم و کمی بعدش پاک می‌کنم. هر روز که باید چیزی به ما اضافه شود.

×اگر دوست دارید فقط قالب یا گونه خاصی از اشعار برای شما نمایش داده شود، در قسمت ««کلمات کلیدی»» در زیر ، روی آن کلیدواژه کلیک کنید×

آخرین مطالب
پیوندها

حسرت

دوشنبه, ۱۷ بهمن ۱۴۰۱، ۰۸:۲۶ ب.ظ

تو روبه‌روی یک تنِ در فکرِ بوسه‌‌ات

در آرزوی خواب و تخت و فکرِ تخت‌‌تر

او روبه‌روی یک زنِ آرام و ... وای از

این مرزهای ذهنیِ از کوه سخت‌‌تر

آرام در گرمای سوزانی که مرگ را

تَش­‌بادِ زنده‌ای به دو تن تازیانه زد

هی ضربه ضربه بود که در قلبِ‌ تشنه‌ها

با خستگی که عشق‌‌ها را موریانه زد

ما روبه‌روی هم، به لب، خیره و سکوت

وَ چشم‌ها که داد را در پرده می‌‌زنند

با دست‌های بی‌‌هدف و چشمْ ‌انتظار

که اتفاقِ بوسه‌‌ها را نرده می‌‌زنند

نه یک قدم جلو، نه عقب، چپ نه، راست نه

دارند می ‌روند تا ... “می‌‌خواهمت بفهم”

یک گرگ که به چیرگی و خون، تشنه است

یک آهوی دلبسته به گرگِ بدونِ رحم

باد از هزار طرف به موهاش می‌خورَد

“موهات نقطه ضعف را در باد گفته ‌است”

هی دور می‌شوند ... “نرو” ... دور می‌شوند

یک لحظه بعد ردّ ِ پا را باد رُفته است

یک تن که تشنه بود و فقط در سکوت ماند

یک زن که تشنه بود و فقط در سکوت رفت

در مرزها چه می‌‌گذرد که نمی‌‌شود؟

در مرزها چقدر عطش از رنگ و روت رفت

“می‌خواهمت ... تمامِ تنِ گُر گرفته‌ات

می‌خواهی‌ام ... وَ عشقِ تو به تیرگیِ گرگ

می‌بوسمت ... شکارِ تنت توی چنگِ من

می‌بوسی‌ام ... رها شده در چیرگیِ گرگ”

 

«ناصر تهمک»

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی