توی دنیا یه نفر، منو دوست داشت که همونم منو کشت
خاطراتِ کوچیکو، جا گذاشته با یه غصهی درشت
مردنای موندگار، یادگارِ خاطراتِ فانیه
جوّ خونه سوت و کور، کوره اما آرومِ طوفانیه
چمدونِ پشت در، تا ابد که منتظر نمیمونه
اون پرندهای که رفت، تو حصارِ دیگهای هم میخونه
_صندلی غصه نخورد، اتوبوس دنیا رو بُرد
جاده بی عبور نموند، یکی از فاصله مُرد_
پُرسشای وان و تخت، آینه هی میگه اون یکی کجاست؟
توی تنهایی غریق ، ناخدا بدون کشتی، بی خداست
رفته که برگرده ، عینِ وقتی میره از مرده نَفَس
آره برمیگرده ، وقتی کلّ جادهها یکطرفهس
_صندلی غصه نخورد ، اتوبوس دنیا رو بُرد
جاده بی عبور نموند ، یکی از فاصله مُرد_
«ناصر تهمک»