کویر
دوشنبه, ۱۷ بهمن ۱۴۰۱، ۰۸:۱۹ ب.ظ
مثلِ کویر که آب را باور نمیکند
من مدتیست خواب را باور نمیکنم
موهات را در مقنعه هم گیس کن که من
این پوششِ حجاب را باور نمیکنم
اَعمالِ تو اگرچه تماماً کلیشهایست
مِنبعد کارِ ناب را باور نمیکنم
مجبور یعنی مُرده، ولی توی عشقِ تو
من حقِ انتخاب را باور نمیکنم
از شعرها نپرس، “نمیپرسم از خودم”
حتی همین جواب را باور نمیکنم
“آیا گناهکار خودمم توی انزوا؟”
آری خودم ثواب را باور نمیکنم
در تو کتابهای زیادی نهفته است
عمداً ولی کتاب را باور نمیکنم
این رازِ سربهمُهر کِی از دست میرود؟
“وقتی قرار و تاب را باور نمیکنم”
وقتی غذای روح و روان بودنِ تو بود
دیگر من اعتصاب را باور نمیکنم
بگذار اما توی همین چاه سر کنم
مأیوسم و طناب را باور نمیکنم ...
«ناصر تهمک»
۰۱/۱۱/۱۷