من اتاقی خشتی ام
توی ارتفاعات قندیل
یا جنگل های سیاهکل
یا شن های داغ سیستان
یا استپ های شرجی جنوب
سقفی دارم
هر وقت که باران ببارد نو می شوم و بوی کاه گلم فضا را می گیرد
پشت بامم دانه های جو جوانه می زند
یک خانه ی امنم
توی گرما درونم خنک تر است و توی سرما درونم گرم تر
مامن کارگرها
سرپناه مقاومت ها
من کاهگلی ام
به حاشیه رانده شده
و از حاشیه به داخل شوریده
من از دستان کارگری که مرا ساخت جدا نیستم
«ناصر تهمک»