مافیای سیر و سلوک ( شعر )

می بوسمت هرچند خواهم کشت فکرت را...

مافیای سیر و سلوک ( شعر )

می بوسمت هرچند خواهم کشت فکرت را...

مافیای سیر و سلوک ( شعر )

اینجا خانه‌ی مجازی من است ، روزنه‌ای برای دیدنم و ، دیدنم...
شعرهایم را اینجا جار می‌زنم. از کتاب «مافیای سیر و سلوک» و هرچه پس از آن نوشتم.

هر روز چند خطی از روزمرگی‌هایم را هم در«قسمت بالای وبلاگ» می‌نویسم و کمی بعدش پاک می‌کنم. هر روز که باید چیزی به ما اضافه شود.

×اگر دوست دارید فقط قالب یا گونه خاصی از اشعار برای شما نمایش داده شود، در قسمت ««کلمات کلیدی»» در زیر ، روی آن کلیدواژه کلیک کنید×

آخرین مطالب
پیوندها

هست هنوز

دوشنبه, ۱۷ بهمن ۱۴۰۱، ۰۸:۲۲ ب.ظ

رفتم که یادش از دل و سَر در‌به‌در شود

رفتم که فکرِ جمعی‌مان بی‌پدر شود

رفتم­، نرفت­، آمده در خانه‌ی جدید

باید سَرَم را تَرک می‌کردم که سَر شود

 

لم داده روی مبل، آغوشی که لب‌به‌لب ...

تصویرِ لکه‌های سیاهی که از عَصَب ...

بیدار می‌کُن‍َدَم نَفَسی نصفه‌های شب

لای پتو که خاطره‌ای در تکان و تب ...

توی اتاق راه می‌افتند بوسه‌ها

شکلِ مونّثِ غم و ذوقِ عروسه‌ها

می‌ترسم از صدای کسی تویِ ...، بی‌خیال

ماهیِ تُنگ، گریه نکن پیشِ کوسه‌ها

بوی انار ...، وای اگر با خبر شود

هر ظهر و شام کاسه پر از سرخِ تَر شود

جامانده‌های دخترکی که مهم نبود!

“یا رب مباد آن‌که گدا معتبر شود ...”

 

«ناصر تهمک»

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی