مافیای سیر و سلوک ( شعر )

می بوسمت هرچند خواهم کشت فکرت را...

مافیای سیر و سلوک ( شعر )

می بوسمت هرچند خواهم کشت فکرت را...

مافیای سیر و سلوک ( شعر )

اینجا خانه‌ی مجازی من است ، روزنه‌ای برای دیدنم و ، دیدنم...
شعرهایم را اینجا جار می‌زنم. از کتاب «مافیای سیر و سلوک» و هرچه پس از آن نوشتم.

هر روز چند خطی از روزمرگی‌هایم را هم در«قسمت بالای وبلاگ» می‌نویسم و کمی بعدش پاک می‌کنم. هر روز که باید چیزی به ما اضافه شود.

×اگر دوست دارید فقط قالب یا گونه خاصی از اشعار برای شما نمایش داده شود، در قسمت ««کلمات کلیدی»» در زیر ، روی آن کلیدواژه کلیک کنید×

آخرین مطالب
پیوندها

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «از دوری قلاب دلش تنگ می زند» ثبت شده است

درگیر با سکوت و دلم چون عجوزه ای

بر صورت زشت تحمل چنگ می زند

بی حال می شود که یکبار دگر غروب

تا صبح رویایی پلید آهنگ می زند

حسی عجیب در من انگاری که کوسه ای

از دوری قلاب دلش تنگ می زند

بیوه زنی کم حرف که در انتظار مرگ

موی سرش را مشکی پررنگ می زند

یک کلبه در باران سیل آسا که دزدکی

بر شیشه ی آرامش خود سنگ می زند

یک کرم که خسته ست ، باید خودکشی کند

اما چگونه؟ ، «آه» فقط منگ می زند

پرخاش بی خودی شبیه یک چریک پیر

در بند حرف از کوه و رنج و جنگ می زند

ناقوس دوزخی که تا یک بانگ سر دهد

زیرآب وجدانش یواشی بنگ می زند

تنهاتر از شیطان که غمگین است و لحظه را

تا بشمرد با شصت خود آونگ می زند

یک گوشیِ خوشحال از پایان عاشقی

از مرگ لیلی شاد و لرزان زنگ می زند

گیجم خلاصه ، واژه ی با یا بدونِ کس

مثل روانی هاست مغزم لنگ می زند

 

«ناصر تهمک»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۸ ، ۱۱:۴۲