مافیای سیر و سلوک ( شعر )

می بوسمت هرچند خواهم کشت فکرت را...

مافیای سیر و سلوک ( شعر )

می بوسمت هرچند خواهم کشت فکرت را...

مافیای سیر و سلوک ( شعر )

اینجا خانه‌ی مجازی من است ، روزنه‌ای برای دیدنم و ، دیدنم...
شعرهایم را اینجا جار می‌زنم. از کتاب «مافیای سیر و سلوک» و هرچه پس از آن نوشتم.

هر روز چند خطی از روزمرگی‌هایم را هم در«قسمت بالای وبلاگ» می‌نویسم و کمی بعدش پاک می‌کنم. هر روز که باید چیزی به ما اضافه شود.

×اگر دوست دارید فقط قالب یا گونه خاصی از اشعار برای شما نمایش داده شود، در قسمت ««کلمات کلیدی»» در زیر ، روی آن کلیدواژه کلیک کنید×

آخرین مطالب
پیوندها

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بی رنگ باید نقشی از فردا کشید و رفت» ثبت شده است

بی رنگ باید نقشی از فردا کشید و رفت

با دستِ خشکی طرحی از دریا کشید و رفت

باید حصارِ فرضی دل شُست با عبور

بر حرف های خالیِ دل پا کشید و رفت

تا کی گلوی واژه را باید گرفت و گفت:

سرخوش کسی که دست از آوا کشید و رفت؟

رفت آن که چندی بی تفاوت در خیال ماند

ماند آن که از خود صورتی زیبا کشید و رفت

باید چو ابر ، از دلِ دریا گرفت آب 

دستِ نوازش روی هر صحرا کشید و رفت

 

«ناصر تهمک»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۸ ، ۱۴:۴۵