مافیای سیر و سلوک ( شعر )

می بوسمت هرچند خواهم کشت فکرت را...

مافیای سیر و سلوک ( شعر )

می بوسمت هرچند خواهم کشت فکرت را...

مافیای سیر و سلوک ( شعر )

اینجا خانه‌ی مجازی من است ، روزنه‌ای برای دیدنم و ، دیدنم...
شعرهایم را اینجا جار می‌زنم. از کتاب «مافیای سیر و سلوک» و هرچه پس از آن نوشتم.

هر روز چند خطی از روزمرگی‌هایم را هم در«قسمت بالای وبلاگ» می‌نویسم و کمی بعدش پاک می‌کنم. هر روز که باید چیزی به ما اضافه شود.

×اگر دوست دارید فقط قالب یا گونه خاصی از اشعار برای شما نمایش داده شود، در قسمت ««کلمات کلیدی»» در زیر ، روی آن کلیدواژه کلیک کنید×

آخرین مطالب
پیوندها

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر بهار» ثبت شده است

 یک مرد توی خانه، یک زن انارِ دانه، دلواپسِ فراغت

یک پرده پُر بنفشه، یک پنجره نشسته، در انتظارِ ساعت

در کوچه‌ای زمستان، سردیش تو چمدان، غُر می‌زند که بَد شد

اما بهارِ خوش‌ذوق، دوان دوان پر از شوق، از نبشِ کوچه رد شد

آری بهار با ماست، لیل و نهار با ماست، خواهد گذشت غصه

خواهد پرید آخر ، در آسمانِ باور ، گنجشکِ پَر شکسته

ذاتیِ ماست مستی، با هر عَرَض که هستی، پِیک مرا پُرَش کن

قلبِ کسی که شیشه‌ست، نشکن که ریشه ریشه‌ست، این شیشه را دُرَش کن

ای تیرگی مغرور ، سرکوبِ عشق با زور، شومیِ سردِ طینت

گرمای استخوانم، آزادگیِ جانم ، نشسته در کمینت

آری بهار با ماست، لیل و نهار با ماست، خواهد گذشت غصه

خواهد پرید آخر ، در آسمانِ باور ، گنجشکِ پَر شکسته

 

«ناصر تهمک»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۹ ، ۱۳:۱۷