مافیای سیر و سلوک ( شعر )

می بوسمت هرچند خواهم کشت فکرت را...

مافیای سیر و سلوک ( شعر )

می بوسمت هرچند خواهم کشت فکرت را...

مافیای سیر و سلوک ( شعر )

اینجا خانه‌ی مجازی من است ، روزنه‌ای برای دیدنم و ، دیدنم...
شعرهایم را اینجا جار می‌زنم. از کتاب «مافیای سیر و سلوک» و هرچه پس از آن نوشتم.

هر روز چند خطی از روزمرگی‌هایم را هم در«قسمت بالای وبلاگ» می‌نویسم و کمی بعدش پاک می‌کنم. هر روز که باید چیزی به ما اضافه شود.

×اگر دوست دارید فقط قالب یا گونه خاصی از اشعار برای شما نمایش داده شود، در قسمت ««کلمات کلیدی»» در زیر ، روی آن کلیدواژه کلیک کنید×

آخرین مطالب
پیوندها

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یک تیر توی قلبم و یک بمب ذر سرم» ثبت شده است

حالا چکار کنم با این درد در بَرَم؟

با ریشه سر کنم ، یا با شاخِ پَرپَرم؟

من مردِ روزهای عجیبم ولی که شب...

امشب عجیب درد دارد کلِّ پیکرم

تاریخِ گرگ های جهان جورِ دیگری ست

من گرگ و بی رقیب، ولی خویش می درم

بینِ دو انتخاب ، فقط حقِّ غم... وَ غم

مجبورْ ، یا با اختیارِ کور یا کَرَم

از کوه های برفی و دریایِ در جنوب

هی بال بال می زنم، از صخره می پرم

آدم برای شادی اش انعام می دهد

من سور می فروشم و هی غصّه می خرم

پاریس و تهرانید و من افراد شوک شده

یک تیر توی قلبم و یک بمب در سَرم

من مُنفعل شدم ، به خدا مُنفعل شدم

من غصّه می خورم ، به خدا غصّه می خورم

ترکیبِ بدترین زن و مَرد خطایی ام

انگار از یک آدم و حوّای دیگرم

«ای تُرکِ نیم مست ، به یغما خوش آمدی»

ای دخترِ جنوب ، من دیوارِ بی دَرَم

 

«ناصر تهمک»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۹ ، ۱۷:۳۹