عجوزه
پنجشنبه, ۲۵ مهر ۱۳۹۸، ۱۱:۴۲ ق.ظ
درگیر با سکوت و دلم چون عجوزه ای
بر صورت زشت تحمل چنگ می زند
بی حال می شود که یکبار دگر غروب
تا صبح رویایی پلید آهنگ می زند
حسی عجیب در من انگاری که کوسه ای
از دوری قلاب دلش تنگ می زند
بیوه زنی کم حرف که در انتظار مرگ
موی سرش را مشکی پررنگ می زند
یک کلبه در باران سیل آسا که دزدکی
بر شیشه ی آرامش خود سنگ می زند
یک کرم که خسته ست ، باید خودکشی کند
اما چگونه؟ ، «آه» فقط منگ می زند
پرخاش بی خودی شبیه یک چریک پیر
در بند حرف از کوه و رنج و جنگ می زند
ناقوس دوزخی که تا یک بانگ سر دهد
زیرآب وجدانش یواشی بنگ می زند
تنهاتر از شیطان که غمگین است و لحظه را
تا بشمرد با شصت خود آونگ می زند
یک گوشیِ خوشحال از پایان عاشقی
از مرگ لیلی شاد و لرزان زنگ می زند
گیجم خلاصه ، واژه ی با یا بدونِ کس
مثل روانی هاست مغزم لنگ می زند
«ناصر تهمک»