خودت را شکار کن
جمعه, ۸ فروردين ۱۳۹۹، ۰۵:۳۹ ب.ظ
حالا چکار کنم با این درد در بَرَم؟
با ریشه سر کنم ، یا با شاخِ پَرپَرم؟
من مردِ روزهای عجیبم ولی که شب...
امشب عجیب درد دارد کلِّ پیکرم
تاریخِ گرگ های جهان جورِ دیگری ست
من گرگ و بی رقیب، ولی خویش می درم
بینِ دو انتخاب ، فقط حقِّ غم... وَ غم
مجبورْ ، یا با اختیارِ کور یا کَرَم
از کوه های برفی و دریایِ در جنوب
هی بال بال می زنم، از صخره می پرم
آدم برای شادی اش انعام می دهد
من سور می فروشم و هی غصّه می خرم
پاریس و تهرانید و من افراد شوک شده
یک تیر توی قلبم و یک بمب در سَرم
من مُنفعل شدم ، به خدا مُنفعل شدم
من غصّه می خورم ، به خدا غصّه می خورم
ترکیبِ بدترین زن و مَرد خطایی ام
انگار از یک آدم و حوّای دیگرم
«ای تُرکِ نیم مست ، به یغما خوش آمدی»
ای دخترِ جنوب ، من دیوارِ بی دَرَم
«ناصر تهمک»