مافیای سیر و سلوک ( شعر )

می بوسمت هرچند خواهم کشت فکرت را...

مافیای سیر و سلوک ( شعر )

می بوسمت هرچند خواهم کشت فکرت را...

مافیای سیر و سلوک ( شعر )

اینجا خانه‌ی مجازی من است ، روزنه‌ای برای دیدنم و ، دیدنم...
شعرهایم را اینجا جار می‌زنم. از کتاب «مافیای سیر و سلوک» و هرچه پس از آن نوشتم.

هر روز چند خطی از روزمرگی‌هایم را هم در«قسمت بالای وبلاگ» می‌نویسم و کمی بعدش پاک می‌کنم. هر روز که باید چیزی به ما اضافه شود.

×اگر دوست دارید فقط قالب یا گونه خاصی از اشعار برای شما نمایش داده شود، در قسمت ««کلمات کلیدی»» در زیر ، روی آن کلیدواژه کلیک کنید×

آخرین مطالب
پیوندها

به شب

جمعه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۹، ۰۲:۵۸ ق.ظ

 به شب بسته شد سرخْ لب ها شرابی

نه خطی ز خون در شبی ماهتابی

چنان تیره شد بیشه شان دلنوازان

که آتش زنی روشنایی نیابی

در این تیره گردابِ وامانده دل ها

به کشتن به بستن بِهَ از بازیابی

به دیدارِ وجدانِ بیدار نشین

برنجی ، بزن بر سرش سربِ خوابی

به انگشت اگر لمس کردی لبی را

به دندان چه لب ها که باید بسابی

دلت چون گرفته بگیریان خودت را

که آتش شود سرد در سیلِ آبی...

 

«ناصر تهمک»

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی