مافیای سیر و سلوک ( شعر )

می بوسمت هرچند خواهم کشت فکرت را...

مافیای سیر و سلوک ( شعر )

می بوسمت هرچند خواهم کشت فکرت را...

مافیای سیر و سلوک ( شعر )

اینجا خانه‌ی مجازی من است ، روزنه‌ای برای دیدنم و ، دیدنم...
شعرهایم را اینجا جار می‌زنم. از کتاب «مافیای سیر و سلوک» و هرچه پس از آن نوشتم.

هر روز چند خطی از روزمرگی‌هایم را هم در«قسمت بالای وبلاگ» می‌نویسم و کمی بعدش پاک می‌کنم. هر روز که باید چیزی به ما اضافه شود.

×اگر دوست دارید فقط قالب یا گونه خاصی از اشعار برای شما نمایش داده شود، در قسمت ««کلمات کلیدی»» در زیر ، روی آن کلیدواژه کلیک کنید×

آخرین مطالب
پیوندها

بی بیِ مو سفید دشت ها

سه شنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۸، ۱۲:۲۴ ب.ظ

او

مادر لشکری از مردهایی 

که به امرش سینه سپر می کنند

در مقابل دشمن

او

بی بیِ پیر دشت هایی که سال ها

میزبان گله ی سواران مهربان بوده

او

غم های بی رنگ و بی شمارش را

توی موهای سفیدش ریخته

و بوی زنانگی اش هر صبح و ظهر و غروب

چادر کلّ کولی ها را پر می کند

او

نمیه های شب 

یک تشنه ی کشنده می شد

بی اینکه بداند ادعا چیست

نشسته در کنج و به دوردست ها چشم می دوخت

و نمی داست

دست هایی را که نزدیک به شکارش اند

سربازِ از جنگ بازگشته هیچ نمی دانست دوست و دشمن را

ولع به بلعیدن کرّه آهویی که شیر نمی خورد

مردهای جنگی بی سلاح یعنی صلح طلب

ولی خوی جنگ به طغیان وامیدارد

او

بی اینکه بداند

او

بی بیِ مو سفیدِ دشت ها

 

«ناصر تهمک»

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی