مافیای سیر و سلوک ( شعر )

می بوسمت هرچند خواهم کشت فکرت را...

مافیای سیر و سلوک ( شعر )

می بوسمت هرچند خواهم کشت فکرت را...

مافیای سیر و سلوک ( شعر )

اینجا خانه‌ی مجازی من است ، روزنه‌ای برای دیدنم و ، دیدنم...
شعرهایم را اینجا جار می‌زنم. از کتاب «مافیای سیر و سلوک» و هرچه پس از آن نوشتم.

هر روز چند خطی از روزمرگی‌هایم را هم در«قسمت بالای وبلاگ» می‌نویسم و کمی بعدش پاک می‌کنم. هر روز که باید چیزی به ما اضافه شود.

×اگر دوست دارید فقط قالب یا گونه خاصی از اشعار برای شما نمایش داده شود، در قسمت ««کلمات کلیدی»» در زیر ، روی آن کلیدواژه کلیک کنید×

آخرین مطالب
پیوندها

جنوبِ شیشه‌ای

چهارشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۰۹ ب.ظ

صبر کن واردِ این خانه نشو, ریخته است
خنده ذوقی‌ست که با خون دل آمیخته است
با درِ بسته و دیوانگی همخواب نشو
هی یخِ عشقِ جنوبی الکی آب نشو
قبلِ تو هرکه خراب است گناه از من بود
شیشه‌ای بودم و در شیشه‌ی من آهن بود
توی این شادیِ دربسته کسی جان می‌کَند
لقمه‌ها درد کشیدند که دندان می‌کَند
لایِ در سرخِ غروبی که به دیوار افتاد
نخلِ پیری که سرش داخل سیگار افتاد
قصه‌ها نَقلِ فراموشیِ معضل‌ها بود
عشق بازیچه‌ی شاعر شدن دل‌ها بود
ساحل فاصله را کم نکنی , دل ندهی
این جنوب‌است و جنون, دست به قاتل ندهی

 

«ناصر تهمک»

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی