مافیای سیر و سلوک ( شعر )

می بوسمت هرچند خواهم کشت فکرت را...

مافیای سیر و سلوک ( شعر )

می بوسمت هرچند خواهم کشت فکرت را...

مافیای سیر و سلوک ( شعر )

اینجا خانه‌ی مجازی من است ، روزنه‌ای برای دیدنم و ، دیدنم...
شعرهایم را اینجا جار می‌زنم. از کتاب «مافیای سیر و سلوک» و هرچه پس از آن نوشتم.

هر روز چند خطی از روزمرگی‌هایم را هم در«قسمت بالای وبلاگ» می‌نویسم و کمی بعدش پاک می‌کنم. هر روز که باید چیزی به ما اضافه شود.

×اگر دوست دارید فقط قالب یا گونه خاصی از اشعار برای شما نمایش داده شود، در قسمت ««کلمات کلیدی»» در زیر ، روی آن کلیدواژه کلیک کنید×

آخرین مطالب
پیوندها

سفیدی

جمعه, ۸ فروردين ۱۳۹۹، ۰۵:۱۴ ب.ظ

هیچ در شهر نمانده

جز سفیدی

که هرگز باورمان نمی شد

دست آسمان بوسیدن دارد

برای ساعتی که از تیره ی ما در پیاده رو ها می کاهد

برای لحظاتی که می گذارد کلاغ ها زیباتر باشند

و برای تفاوت هایی که از نبودن ها شدیدتر احساس می شوند

در کنج اتاق ها هرچند هنوز خوشحال می نویسند

تکرارکنان قلم را می رقصانند:

«این است برف آری این است برف

که دروغ ها را کمتر می کند، مردم را در شهر

سرودِ اصلاحِ اساسِ هستی

چیزی که هیچ خدایی نتوانست»

ترس شاعران ولی تمامی ندارد

که می دانیم این رویایی است آب شدنی

هرچند مدام قلم می رقصانیم

«این است برف آری این است برف»

 

«ناصر تهمک»

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی