مافیای سیر و سلوک ( شعر )

می بوسمت هرچند خواهم کشت فکرت را...

مافیای سیر و سلوک ( شعر )

می بوسمت هرچند خواهم کشت فکرت را...

مافیای سیر و سلوک ( شعر )

اینجا خانه‌ی مجازی من است ، روزنه‌ای برای دیدنم و ، دیدنم...
شعرهایم را اینجا جار می‌زنم. از کتاب «مافیای سیر و سلوک» و هرچه پس از آن نوشتم.

هر روز چند خطی از روزمرگی‌هایم را هم در«قسمت بالای وبلاگ» می‌نویسم و کمی بعدش پاک می‌کنم. هر روز که باید چیزی به ما اضافه شود.

×اگر دوست دارید فقط قالب یا گونه خاصی از اشعار برای شما نمایش داده شود، در قسمت ««کلمات کلیدی»» در زیر ، روی آن کلیدواژه کلیک کنید×

آخرین مطالب
پیوندها

من خسته نیستم

جمعه, ۸ فروردين ۱۳۹۹، ۰۹:۳۶ ب.ظ

«آروم پا نذار» ، من خسته نیستم

بیخود نگو کجا ، هرجا رها شویم

من خنده ی تو را ، تقسیم می کنم

تا از حریمِ عرف ، راحت جدا شویم

می دانم از همین ، حرفی که می زنم

باید ترانه ساخت ، تا بی حیا شویم

تا با لباسِ هیچ ، گرمابه حس کنیم

بی ترس سیب و کاه ، ...ِ  ِ خُدا شویم

یک داستانِ دور ، یا شعرِ سنتی

سرگشته از جنون ، تکرارِ ما شویم

چایی و حرف نه ، قندی که داده ای

شکل لبِ تو شد ، تا بی صدا شویم

تقدیرْ حرفِ مفت ، از یک شکست بود

تا سخت بشکنیم ، هرجا به پا شویم

«آروم پا نذار» سمتم تمامَ شب

می ترسم از تنت ، محتاجِ جا شویم

 

«ناصر تهمک»

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی