مافیای سیر و سلوک ( شعر )

می بوسمت هرچند خواهم کشت فکرت را...

مافیای سیر و سلوک ( شعر )

می بوسمت هرچند خواهم کشت فکرت را...

مافیای سیر و سلوک ( شعر )

اینجا خانه‌ی مجازی من است ، روزنه‌ای برای دیدنم و ، دیدنم...
شعرهایم را اینجا جار می‌زنم. از کتاب «مافیای سیر و سلوک» و هرچه پس از آن نوشتم.

هر روز چند خطی از روزمرگی‌هایم را هم در«قسمت بالای وبلاگ» می‌نویسم و کمی بعدش پاک می‌کنم. هر روز که باید چیزی به ما اضافه شود.

×اگر دوست دارید فقط قالب یا گونه خاصی از اشعار برای شما نمایش داده شود، در قسمت ««کلمات کلیدی»» در زیر ، روی آن کلیدواژه کلیک کنید×

آخرین مطالب
پیوندها

مکالمه

جمعه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۹، ۰۲:۵۵ ب.ظ

 شب و مهتاب سیاه

آسمان قیراندود

دلِ من پر شده از غصه‌ی یک دخترِ شوخ

زیرِ چترِ خفقا‌ن‌آورِ باد

لبِ نمناک زمان ، آسمان را به زمین دوخته بود

بر لبم

که صدای آمد

«در پی یار و هوس ، هر کسی بود خدایا وه وه

روسیاه است و سیاه ، روزگارش»

در سرم شعله کشید

از تهِ سینه صدا آوردم ، داد زدم:

«پرسشی داشتمت

پاسخی هست تو را؟»

و خدا صاف و صبور ، چشم در چشم سرم دوخت و گفت:

«حاجتی هست تو را؟»

گفتمش: «یارِ هوس‌باز حرام؟

پس بهشتم با چیست؟

نه مگر لذتِ حور؟

نه مگر ساقی و آبِ انگور؟»

با دلِ سوخته گفت ، چشم افروخته گفت:

«ترس من از این بود

بنده‌ام گشت به دام»

گفتمش: «سخت بترس ، غمِ ایام به کام»

 

«ناصر تهمک»

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی