مافیای سیر و سلوک ( شعر )

می بوسمت هرچند خواهم کشت فکرت را...

مافیای سیر و سلوک ( شعر )

می بوسمت هرچند خواهم کشت فکرت را...

مافیای سیر و سلوک ( شعر )

اینجا خانه‌ی مجازی من است ، روزنه‌ای برای دیدنم و ، دیدنم...
شعرهایم را اینجا جار می‌زنم. از کتاب «مافیای سیر و سلوک» و هرچه پس از آن نوشتم.

هر روز چند خطی از روزمرگی‌هایم را هم در«قسمت بالای وبلاگ» می‌نویسم و کمی بعدش پاک می‌کنم. هر روز که باید چیزی به ما اضافه شود.

×اگر دوست دارید فقط قالب یا گونه خاصی از اشعار برای شما نمایش داده شود، در قسمت ««کلمات کلیدی»» در زیر ، روی آن کلیدواژه کلیک کنید×

آخرین مطالب
پیوندها

۳۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر سپید» ثبت شده است

نه

ذره ای از احساست را به من نده

بر نمی دارمش

این حس ها چیزی نیستند

جز اتفاقی از آشنایی

اتفاق ها می افتند

چه بخواهیم چه نخواهیم

و اتفاق ها را وقتی افتادند

نباید برداشت

 

«ناصرتهمک»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۸ ، ۱۴:۲۹

او

مادر لشکری از مردهایی 

که به امرش سینه سپر می کنند

در مقابل دشمن

او

بی بیِ پیر دشت هایی که سال ها

میزبان گله ی سواران مهربان بوده

او

غم های بی رنگ و بی شمارش را

توی موهای سفیدش ریخته

و بوی زنانگی اش هر صبح و ظهر و غروب

چادر کلّ کولی ها را پر می کند

او

نمیه های شب 

یک تشنه ی کشنده می شد

بی اینکه بداند ادعا چیست

نشسته در کنج و به دوردست ها چشم می دوخت

و نمی داست

دست هایی را که نزدیک به شکارش اند

سربازِ از جنگ بازگشته هیچ نمی دانست دوست و دشمن را

ولع به بلعیدن کرّه آهویی که شیر نمی خورد

مردهای جنگی بی سلاح یعنی صلح طلب

ولی خوی جنگ به طغیان وامیدارد

او

بی اینکه بداند

او

بی بیِ مو سفیدِ دشت ها

 

«ناصر تهمک»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۸ ، ۱۲:۲۴

ابراهیم

انگشتت را تکان نده رفیق

دشمنت جلویت ایستاده

وتو

تپانچه را برعکس گرفته ای

 

«ناصر تهمک»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۸ ، ۱۹:۱۳

وضع از این قرار است:

شب ها خوابیم

و روزها بی خواب

بیدار نمی شویم

 

«ناصر تهمک»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۸ ، ۱۱:۵۸

دنیا

بی تو که هیچ

در کنارِ تو هم هیچ است

 

«ناصر تهمک»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۸ ، ۱۰:۲۴

گیریم بگذریم

که باشد نمی اَرزد

به افتادن در دهان آدم ها ، دهنت

گیریم سقوط کنم

از بدنت

به پیراهنت

از تویِ

به رویِ

گیریم حتا...

بی خیالِ پیراهنت

بعد از مرگت بگویم بوی کَفَنَت؟

یا لخت می خوابی؟

 

«ناصر تهمک»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۸ ، ۱۹:۴۲

صدای تو ظریف ترین زلزله جهان

قلب من قوی ترین زلزله سنج

که چنین آرام واژه ای از دهانت

قلبم را زیر و ، بم می کند...

 

«ناصر تهمک»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۸ ، ۱۷:۰۵

هوای گرگ و میشی داشت دریا(چشمانش)

گودِ فلسفه به چالِ گونه اش مانند

مثلِ «بلندْ دیوار چین است ، نورانیْ خورشید است»

سَوایِ آن (فردای روستای مان)

که گول می خوردم

کلاهبردار: من

شاکی: من

شکایت: کلاهبرداری(به حشوِ معنایی)

مقصر: خنکایِ روستا

شعر: شِر ، پاره ، قطعه

 

«ناصر تهمک»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۸ ، ۱۹:۰۰

مریم

نشسته در جانِ عیسا

جوری که زنده می کند

سَبُک تر از کاه بر آب می رود

صلیب و سلاخی را دوست می دارد

اعجاز می کند

رسالت دارد

می میرد

هرکس که مریمی در جان دارد

 

«ناصر تهمک»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۸ ، ۲۲:۳۹

پیشم روسری نپوش

مثل نازی ها نباش

که بین مردم و وطن شان جدایی انداختند

 

«ناصر تهمک»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۸ ، ۱۵:۵۴