امروز قبلاً است
یعنی دوباره
دنیا برای ماست؟
باران گرفتنی است؟
یا نه دوباره باز ، انسان شکستنی ست
_و سامانههای قابل پیشبینی_
بگو امروز قبلاً است
یعنی دوباره من
اولین کَسم که شعری برای چشمهای تو سروده است
حتماً دوباره بیدها بوی تو می دهند
نصفِ غروب اندوه عشقت، افلاطونی، دراز
با کوچههای دِه
خشک و سیاه ، تپههای خاکمالِ پشت
باید اجین شوم
یعنی تو با منی
در یک بلوغِ زودرس با پوست گندمی
و چشم آسمانی؛ تابستان یعنی
هر شب علیهِ رسم های آسمدار شهر
در یک سانتیِ نفس کشیدنت
حمامِ آکنده به فکر تو
سُستی و بعد، عشق واقعی
امروز قبلاً است؟
یا نه دوباره باز، امروز می شود؟
من قهر با غروب
چون عهد بستهام عمود میمیرم
با بوق ماشین های ویرانگر
زانوی خسته از...
در پارکهای شهر
با شاملو گِرِه
آیا کسی نبود؟
گل شاخه هزار
من میتوانم
نه
امروز قبلاً است؟
در مدرسه پایانِ زنگِ آخر از انگشتِ یک معلم پیامبر صفت تا ما ، تمامِ کوچه را حرف سر کنیم
تا عاشقِ خیالِ خود در انطباقِ بهترین زیبای دختران
تا شاعر و عجیب شویم
آن وقتهای یک خیابان بینِ رانِ کوه
من را برای لذتِ دورانِ کودکی، آزار میدهد
وقتی که آزمون
در کنار جیب کهنه اش
یک عشق دور و دور ، یک بانوی دروغ ، سیگار می دهد
الان چه ساعتی است؟
از اینهمه چقدر مانده است؟
از هیچ، هیچ
قبلاً نیست
«ناصر تهمک»